امشب انگار خون تازه اي تو رگهاي منه
يکي از عمق سکوتم داره فرياد ميزنه
منو از جاده نترسون نگو که فاصلمون
صد تا کفش سربيو صد تا عصاي آهنه
تو سرم افتاده امشب هوس قدم زدن
رد شدن از دل آتيش تو يه چشم به هم زدن
پا به پاي سيم گيتار خوندن از گذشته ها
تو هواي روشن و پاک ترانه دم زدن
نازنين فقط توي همين نفس با من باش
بگو هستي که برم به اين قفس با من باش
گوش بده نبظ ترانه تنها با تو ميزنه
بي بي ترانه ها تويي و بس با من باش
بيا امشب از حصار هر بهانه رد بشيم
لهجه ناب و ذلال اين شب و بلد بشيم
ما دوتا رودخونه ايم تو دريا ميرسيم به هم
نکنه طعمه ديواريا سرده سد بشيم
ولي انگار که دارم با خودم حرف ميزنم
نازنينم تو کجايي صداتو نميشنوم
نگا کن فقط يه سايه پابه پاي من مياد
سايه طعنه ميزنه تنها رفيق تو منم